کنایه از جلد و تیز رفتن و قدم را گلبانگ بر راه زدن. (آنندراج) : بس که در راه تو اشرف بر قدم گلبانگ زد چشم بگشوده ست پای او ز خواب آبله. محمدسعید (از آنندراج). آمد به باغ بلبل، اندیشه کن ز آهش گو گل به دست داری گلبانگ بر قدم زن. حسن رفیع (از آنندراج)
کنایه از جلد و تیز رفتن و قدم را گلبانگ بر راه زدن. (آنندراج) : بس که در راه تو اشرف بر قدم گلبانگ زد چشم بگشوده ست پای او ز خواب آبله. محمدسعید (از آنندراج). آمد به باغ بلبل، اندیشه کن ز آهش گو گل به دست داری گلبانگ بر قدم زن. حسن رفیع (از آنندراج)